دوربين دوچشمي شکاري
خريد ژل طبي افزايش قد
و ز فراز برج باراند از خلوت، مرغ باران می کشد فریاد خشم آمیز و سرود سرد و همان ابراست كاندر پي هزاران روشني دارد" بخشی از شعر آرش کمانگیر سیاوش کسرایی
شعر عاشقانه مرز جنون اثر دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی تقدیم شما عزیزان
کلماتم را
در جوی سحر میشویم
لحظههایم را
در روشنی بارانها
تا برای تو شعری بسرایم، روشن
تا که بیدغدغه بیابهام
سخنانم را
در حضور باد
این سالک دشت و هامون
با تو بیپرده بگویم
که تو را
دوست میدارم تا مرز جنون
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
تبلیغات : تجهیزات کوهنوردی
باران سکوت کاج را می شست در آخرین دیدارشان پیمانه های روشنی لبریز شب خویش را شعر: از پشت این شعر: چشم روشنی صبح، شاعر: محمدرضا شفیعی کدکنی